گذری به شب، سکوت، کویر
نویسنده: نیلوفر قاآنی
زمان مطالعه:3 دقیقه

گذری به شب، سکوت، کویر
نیلوفر قاآنی
گذری به شب، سکوت، کویر
نویسنده: نیلوفر قاآنی
تای مطالعه:[تا چند دقیقه میتوان این مقاله را مطالعه کرد؟]3 دقیقه
در هجدهسالگی اولین مسافرتم بدون خانواده را تجربه کردم. یک اردوی دانشجویی به مقصد کویر مصر در ۸۰۰ کیلومتری مشهد. تجربهی آن مسافرت و جزئیات پیرامونش بهطرز عجیبی در ذهنم مانده است. تجربیاتی که زندگی بهعنوان یک دختر نوجوان در شهری شلوغ از من سلب شده بود.
بیشک پررنگترین خاطراتم به شبهای کویر برمیگردد. خاطرهی آن سکوت عظیم در دل تاریکی، طوریکه احساس میکنی صدای آمیختهشدن ذرات هوا را میتوانی بشنوی. در این سیاهی، سقف آسمان مثل پارچهی اشرافی کوبلندوزیشدهای پر از ستاره است که تعدادشان احتمالاً بیشتر از تمام آن ستارههاییست که در طول زندگی شهری هر شب دیدهای. با این توضیحات، بهتصویر کشیدن این تجربه با نقاشی، یا حتی نوشتن بهنظر ممکن میرسد اما من، برای بازیابی آن تجربه در حافظهام از موسیقی کمک میگیرم. احتمالاً عجیب به نظر میآید که سکوت، تاریکی و خالی بودن فضا از هر شیء مادی را بشود با موسیقی توصیف کرد اما دو نفر هستند که این کار را – بهتر است بگویم شاهکار را- انجام دادهاند؛ محمدرضا شجریان و کیهان کلهر در آلبوم «شب، سکوت، کویر».
در اینجا قصد ندارم معرفی از مختصات موسیقیایی این آلبوم ارائه دهم که البته سررشتهای در این کار ندارم. هر آنچه نگاشتهام تجربیات شخصیام از مواجهه با چند قطعه از «شب، سکوت، کویر» بهعنوان شنوندهای عامی بوده است.
آلبوم با قطعهی «سکوتِ شب» آغاز میشود. یک پیشدرآمد لطیف با صدای بربط که در لحظات نخستین شبیه قدمزدنِ کسی در تاریکی شب است. گویی حریم مقدسی از سکوت بر تنِ شب دوخته شده و صدای ساز قرار نیست در ساحت این حریم دست ببرد؛ بلکه اتفاقاً میخواهد نشان و نمادی از آن باشد. در پایان قطعه نیز، این جستوجوی آرام در تاریکی به انتها میرسد و شب و سکوت، تنها چیزیست که بر جای میماند.
قطعهی دوم «کویر»، ادامهی این سرگشتگی در شب تیرهایست که هیچ روشنی و آبادی در آن به چشم نمیخورد و صدای پرسوز کمانچهی کلهر نیز در تلاش است تا بیپناهی و خانهبردوشی ساکن کویر را القا کند. انگار عشق و علاقهی قابلانفجاری در سازها مهار و رام شده و بغضی را خلق میکند که در انتها آزاد میشود.
قطعهی «بارون»، روایت این بغضِ آزادشده است. شعر علی معلم و محمدرضا شجریان، گلایههای عاشقیست که در نهایت شب ایستاده است و در ارتباطی مستقیم با پدیدههای طبیعیِ اطراف قرار دارد. شجریان میخواند «ماهو دادن به شبهای تار» و پی میبریم عمیقترین و نهانترین گلایهی این عاشق از شب است.
حضور سایهای از مفهوم شب در این قطعات برای من وجدآور است. بارها و بارها موقع قدم زدن در خیابانهای پر از هیاهو و رنگ و نور این شهر که شباهتی به کویر ندارد، شنیدمشان و هربار به همان لحظهای پرت شدهام که در مرکزیت کویر و عمق سکوت با آن رودررو شدم. در جایی چنان تاریک که تمام ماهیت تو را درون خودش میبلعد و چنان غلیظ است که تو نمیتوانی چیزی به آن اضافه کنی؛ تجربهی شب، در تمام معنای خودش رخ میدهد. این سفر به انتهای شب، شاید با چیزی جز موسیقی ممکن نیست.

نیلوفر قاآنی
برای خواندن مقالات بیشتر از این نویسنده ضربه بزنید.
کلیدواژهها
نظری ثبت نشده است.